موش ها مانند انسان ها در دام استدلال های نادرست می افتند
به گزارش کالارنا، در دهه 1980، دانیل کانمن (Daniel Kahneman)، برنده جایزه نوبل و همکارش آموس تورسکی (Amos Tvesrky) نشان دادند که در شرایط گوناگون، انسان ها به طور غیرمنطقی تمایل دارند این باور را داشته باشند که هم زمانی دو رویداد بیشتر از یک رویداد واحد است.
پژوهش جدیدی که در دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس اجرا شده، نشان می دهد که موش ها نیز مانند انسان ها ممکن است مرتکب استدلال های نادرست شوند.
به نقل از نوروساینس نیوز، به نظر می رسد که حیوانات نیز مانند انسان ها از مشکل لیندا (Linda problem) رنج می برند. مغالطه عطف منطقی یا مشکل لیندا به وسیله روانشناسان طراحی شده است تا نشان دهد که مردم چگونه طعمه استدلال نادرست می شوند؛ مبنی بر اینکه اگر دو رویداد گاهی اوقات هم زمان اتفاق بیفتند، احتمال وقوع آن ها با هم بیشتر است تا هر یک از آن ها به تنهایی رخ دهند.
اکنون برای نخستین بار، پژوهشگران حوزه روان شناسی دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس (UCLA) نشان داده اند که این نوع خطای منطقی فقط مربوط به انسان ها نیست و در کمال تعجب به نظر می رسد که موش ها همین اشتباهات را مرتکب می شوند.
والریا گونزالس (Valeria González)، پژوهشگر ارشد این پروژه گفت: همه پژوهش های پیشین روی انسان ها اجرا شده اند. بنابراین، شرح این مشکل معمولا تأثیر آن را با توجه به عقلانیت انسان آنالیز می نماید. پژوهش ما نشان می دهد که شاید مکانیسم کلی تری بین انسان و موش مشترک باشد.
به گفته پژوهشگران، اگر موش ها همان طور که نتیجه این پژوهش نشان می دهد، تسلیم استدلال نادرست هم زمانی می شوند، می توانند مدل های پژوهشی خوبی برای آنالیز بیماری های روانی آسیب شناختی مانند اسکیزوفرنی و بعضی از اختلالات اضطرابی باشند که با باور های نادرست یا ادراک رویداد های غیرموجود، معین می شوند.
اما برگردیم به مشکل لیندا. در دهه 1980، دانیل کانمن (Daniel Kahneman)، برنده جایزه نوبل و همکارش آموس تورسکی (Amos Tvesrky) نشان دادند که در شرایط گوناگون، انسان ها به طور غیرمنطقی تمایل دارند این باور را داشته باشند که هم زمانی دو رویداد بیشتر از یک رویداد واحد است. آن ها از شرکت نمایندگان خواستند تا براساس سناریوی زیر، به یک پرسش پاسخ دهند.
لیندا 31 ساله، مجرد، صریح و بسیار باهوش است. او در رشته فلسفه تحصیل نموده است. لیندا در دوران دانشجویی، به شدت نگران معضلات تبعیض و عدالت اجتماعی بود و بعلاوه در تظاهرات ضد هسته ای شرکت می کرد.
کدام یک محتمل تر است؟
لیندا کارمند بانک است.
لیندا کارمند بانک و فعال حقوق زنان است.
اکثریت قریب به اتفاق شرکت نمایندگان، شماره دو را انتخاب کردند، زیرا از نظر منطقی احتمال کمتری وجود دارد که لیندا فقط کارمند بانک باشد. در هر حال، شماره یک مانع از این نمی گردد که لیندا یک فعال حقوق زنان باشد، اما با توجه به توصیف لیندا، تصور شماره دو برای پاسخ دهندگان آسان تر است.
به نظر می رسد مشکل لیندا و بسیاری از پژوهش های مشابه آن نشان می دهد که انسان ها احتمال وقوع یک رویداد را با استفاده از میان بر های فکری تخمین می زنند و ارزیابی می نمایند که این رویداد چقدر به مدلی که پیشتر در فکر خود داشته اند، شبیه است.
شکل گیری این مدل ها که به عنوان ابتکار عمل همانندی شناخته می شوند، بر ترکیبی از حافظه، تخیل و استدلال جهانی در انسان ها متکی است، اما تصور می گردد در حیوانات دیگر نادر است یا وجود ندارد.
استدلال نادرست موش در خصوص صوت، نور و هم زمانی
بعضی این موضوع را مطرح نموده اند که استدلال نادرست هم زمانی، به جای این که یک خطای منطقی واقعی باشد، ممکن است به زبان وابسته باشد.
بعضی دیگر باور دارند که داستان مفصل لیندا ممکن است پاسخ دهندگان را جانب دار کند، اما پژوهش های پیشین نشان داده اند که انسان ها هنگام انجام دادن وظایف فیزیکی نیز مستعد استدلال نادرست هم زمانی هستند.
گونزالس برای فهمیدن این که آیا استدلال نادرست لزوما شامل زبان می گردد و آیا منحصر به انسان است یا خیر، موش ها را درگیر یک کار فیزیکی کرد که اجتماعی نبود. او همراه با آرون بلیزدل (Aaron Blaisdell) استاد روانشناسی، دو آزمایش را طراحی کرد که موش ها را ملزم می ساخت احتمال وجود صدا یا نور را قضاوت نمایند تا پاداش غذایی بگیرند.
موش ها در دو سناریو آموزش دیدند.
صدا + نور = پاداش. در مرحله نخست، اگر موش ها یک اهرم را زمان پخش صدا و روشن شدن یک چراغ ثابت فشار می دادند، گلوله های قند را دریافت می کردند، اما اگر اهرم را زمانی فشار می دادند که صدا پخش می شد، اما چراغ خاموش بود، غذایی به آن ها داده نمی شد.
سر و صدا به تنهایی = پاداش. در سناریوی دوم، اگر موش ها اهرم را در حالی که فشار می دادند که نویز سفید پخش می شد و چراغ چشمک زن خاموش بود، گلوله قند دریافت می کردند، اما اگر هنگام پخش نویز و روشن بودن چراغ چشمک زن، اهرم را فشار می دادند، غذایی به آن ها داده نمی شد.
سپس پژوهشگران، صدا های گوناگون را در حالی پخش کردند که چراغ خاموش بود. موش ها بر این اساس واکنش نشان دادند و تمایل داشتند از فشار دادن اهرم در واکنش به صدا و نویز سفید اجتناب نمایند، اما زمانی که پژوهشگران چراغ را با یک تکه فلز پوشاندند و صدا ها را پخش کردند، موش ها مجبور شدند به امید دریافت غذای جایزه، روشن یا خاموش بودن لامپ را پیش بینی نمایند.
جالب اینجاست که موش ها پیش بینی می کردند که یک نور مبهم روشن است. این موضوع صرف نظر از این که نور پیشتر وجود یا عدم وجود غذا را هنگام همراهی صدا نشان داده باشد، صادق بود.
به گفته پژوهشگران، تمایل به بیش از حد تخمین زدن احتمال وجود هم زمان صدا و نور، حتی اگر به معنای عدم پاداش باشد، نشان می دهد که موش ها نیز مانند انسان ها می توانند یک استدلال نادرست هم زمانی را مرتکب شوند.
بلیزدل گفت: پژوهشگران تا به امروز می گفتند که این آزمایش فقط منحصر به شناخت انسان است، زیرا ما آن را در حیوانات جستجو ننموده بودیم. اگر انسان ها و سایر حیوانات در موقعیت های مبهم، حالت های جایگزین را برای یاری به تصمیم گیری در نظر بگیرند، ممکن است بتوان انتظار داشت که سوگیری های سیستماتیک مانند استدلال نادرست هم زمانی، توزیع گسترده تری را در قلمرو حیوانات نشان دهد.
این پژوهش، در مجله Psychonomic Bulletin and Review به چاپ رسید.
منبع: ایسنا
منبع: فرادید