تحولات اخیر خلیج فارس؛ چگونگی تحقق نظم امنیتی پایدار
به گزارش کالارنا، خبرنگاران، گروه بین الملل- جواد حیران نیا: باید توجه داشت که منطقه خلیج فارس به دلیل موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک خود یکی از مناطق بسیار مهم و حساس دنیا از قرن گذشته محسوب می گردد. انرژی و امنیت دو موضوع کلیدی و استراتژیک در این منطقه به شمار می رود و ترتیبات امنیتی در خلیج فارس از دیرباز مورد توجه بازیگران بین المللی و منطقه ای بوده است.
منطقه خلیج فارس با رویکرد بری بوزان و تعریفی که او از مجتمع امنیت منطقه ای (regional security complex) می دهد را می توان یک مجموعه امنیتی نامید. دلیل این موضوع این است که این منطقه دارای نزدیکی جغرافیایی و الگوی دوستی و دشمنی بین دولتهای منطقه است.
منظور از دوستی این است که در روابط کشورهای منطقه طیفی متشکل از دوستی واقعی تا انتظار حمایت یا حفاظت وجود داشته باشد. منظور از دشمنی نیز روابطی است که در آن سوء ظن و هراس حاکم است.
اگرچه الگوهای دوستی و دشمنی تا اندازه ای ناشی از توازن قدرت در منطقه است اما جنبه های تاریخی نیز در این الگوها موثر هستند، برای نمونه بین ایران و اعراب خلیج فارس این جنبه تاریخی ملموس است.
در واقع الگوهای دوستی و دشمنی از انواع موضوعات ناشی می گردد که نمی توان آنها را صرفا با آنالیز توزیع قدرت فهمید. این موضوعات امور ویژه ای چون اختلافات مرزی، علاقه به جمعیت های مرتبط از لحاظ قومی و همسویی ایدئولوژیک گرفته تا ارتباطات مثبت یا منفی مثل روابط عرب و عجم یا شیعه و سنی را شامل می گردد.امنیت آنها تا حدود زیادی به قدرتهای بزرگتر وابسته است و فقط زمانی می توانند تهدیدی برای یک قدرت بزرگ باشند که از مزایای اتحاد با قدرت های بزرگتر برخوردار شوند.
در حال حاضر الگوی امنیتی مجتمع امنیتی خلیج فارس به سبب حضور قدرت های خارجی و حضور قوی آنها با چنین وضعیتی روبرو شده، الگوی امنیت منطقه ای متاثر از الگوی امنیتی قدرت هاست و لذا پویشهای امنیتی منطقه روال عادی خود را طی نمی نماید.رقابت بین قدرت های بزرگ خود به خود باعث تقویت رقابت های منطقه ای موجود محلی در الگوی امنیتی خلیج فارس شده است که به سختی می توان این الگو را تغییر داد.تحولات اخیر در منطقه نیز باعث مطرح شدن طرحهایی از سوی کشورهای آمریکا، روسیه و انگلیس شده و طرح ایران در این زمینه نیز مکررا توسط وزیر خارجه ایران مطرح شده است.
از میان طرحهای مذکور، ائتلاف آمریکایی جنبه جدی تری به خود گرفته است. اگرچه ژاپن، آلمان و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هنوز به این ائتلاف نپیوسته اند ولی آمریکا در کوشش است تا کشورهای مدنظر خود را وارد ائتلاف کند.مطابق سخنان ژنرال دانفورد رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا حمایت از آزادی تردد و دریانوردی در تنگه هرمز و تنگه باب المندب از اهداف این ائتلاف است. لذا امنیت تنگه هرمز و تنگه باب المندب نیز به هم گره می خورد و تحت کنترل ائتلاف آمریکایی قرار می گیرد.
عمده اختلافات بر سر راه این ائتلاف و از سوی اروپایی ها در ارتباط با بحث فرماندهی ائتلاف و میزان اختیارات آمریکا است. در واقع اروپایی ها نمی خواهند ائتلاف تبدیل به نیروی صرف آمریکا جهت تقابل با ایران درآید.بر همین اساس بود که حتی انگلیس زمانی که گفت در ائتلاف مذکور مشارکت می نماید و بر حفظ برجام و فاصله سیاستهای لندن از واشنگتن در خصوص ایران تأکید کرد. از سوی دیگر فرانسه وآلمان خواهان آن هستند که خود ابتکار عمل را به دست گرفته و به موازات کوشش های آمریکا، ائتلافی اروپایی تشکیل دهند.
در بیانیه ای که سنتکام(ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده آمریکا) در خصوص این ائتلاف صادر کرد هدف از عملیات مذکور تقویت ثبات دریایی، تضمین عبور امن و تنش زدایی در آب های بین المللی در تنگه هرمز، تنگه باب المندب و دریای عمان است. در این بیانیه آمده است این چارچوب امنیتی-دریایی کشورهای عضو را به اسکورت شناورهای خود مقدور نموده حال آنکه آنها را از مزایای همکاری در راستای هماهنگی و بهبود آگاهی و نظارت دریایی برخوردار می نماید.ملاحظه می گردد بر اساس این بیانیه، امنیت خلیج فارس به امنیت باب المندب (خلیج عدن و دریای سرخ) پیوند می خورد و در کوشش است یکپارچگی امنیتی بین آنها رقم بخورد که از سویی باعث می گردد کشورهای بیشتری وارد ائتلاف شوند و از سوی دیگر سویه صرف ضد ایرانی را القا نکند. از اینرو است که مثلا ژاپن علیرغم مخالفت با حضور در خلیج فارس اما از اعزام کشتی به باب المندب خبر می دهد؛ یعنی در عین اینکه می خواهد روابط تجاری و نفتی اش با ایران به خطر نیفتد در عین حال در چارچوب امنیتی آمریکا بازی می نماید.
مهمترین دلیل دیگر این مسأله این است که امنیت مناطق مذکور در یک به هم پیوستگی امنیتی به سیاستهای منطقه ای ایران و به موضوعاتی چون یمن گره بخورد.بیانیه نشان می دهد موضوع خلیج فارس و امنیت آن نسبت به گذشته بین المللی تر می گردد و بازیگران بیشتری در آن دخیل می شوند که مشروعیتی نیز برای حضور به دست آمده است.
طرح دیگری که در روزهای اخیر همزمان با تشکیل ائتلاف آمریکایی مطرح شد طرح روسیه بود که تفاوت آن با طرح آمریکایی نقشی است که برای قدرتهای فرامنطقه ای قائل است.طرح روسیه نقش نظارتی برای قدرتهای فرامنطقه ای قائل است و اعلام نموده خواهان این است که امنیت منطقه توسط کشورهای خود منطقه با نظارت قدرتهای فرامنطقه ای تأمین گردد. اگرچه این طرح از دیرباز توسط روسها مطرح بوده ولی طرح آن در زمان کنونی واکنشی به طرحهای آمریکایی و انگلیسی است.به نظر می رسد این طرح شبیه طرحی باشد که در چارچوب قطعنامه 598 شورای امنیت مطرح شد. در چارچوب بند 8 این قطعنامه و به منظور مهار تنش های موجود در خلیج فارس، تامین امنیت انرژی و ممانعت از بروز حوادث اتفاقی زمینه ساز تقابلات نظامی، تشکیل گروه تماس 13 شامل هشت کشور حاشیه خلیج فارس و پنج قدرت جهانی عضو دائم شورای امنیت ضروری است.
در کنار این طرحها، طرح ایران است که معتقد به تأمین امنیت منطقه توسط خود کشورهای منطقه است. بر همین اساس دو طرح مجمع مصاحبهی منطقه ای و انعقاد پیمان عدم تجاوز از سوی دکتر ظریف وزیر خارجه ایران مطرح شده است.این دو طرح شبیه اجتماع امنیتی کثرت گرا مورد نظر کارل دویچ است که در آن دولت های حاکم در روابط میان خود از جنگ استفاده نمی کنند و احتمالی نیز برای آن در نظر نمی گیرند. اگرچه طرح ایران با توجه به شرایط کنونی آرمانی است ولی طرحی اجتناب ناپذیر برای امنیت خلیج فارس است که مستلزم اعتمادسازی از سوی تمام کشورهای منطقه است.
پرسش مهم این است که چگونه می گردد چارچوبی امنیتی برای خلیج فارس طرح کرد که بتواند امنیت را در بلندمدت تضمین کند؟ در واقع مهمترین بحث در این زمینه مکانیسم تحقق این چارچوب است. برای پیشبرد این بحث مروری تاریخی ضروری است.
مکانیسم هایی چون شورای همکاری خلیج فارس که در سال 1981 میلادی با هدف مقابله با ایران و عراق ایجاد شد نتوانست در بلندمدت از یک پیمان بالفعل نظامی به یک پیمان رسمی به وسیله امضای یک معاهده مشترک دفاعی منجرگردد.اتحادیه کشورهای جنوب شرق آسیا (ASEAN) نیز به عنوان یک مدل برای همکاری های کشورهای حاشیه خلیج فارس مطرح است. اما باید توجه داشت که این پیمان نتوانسته در خصوص مسائل امنیتی به پیشرفتهای خوبی دست یابد. یکی از دلایل این امر ناهمگونی جمعیتی اعضای این اتحادیه است. از سوی دیگر بعد ازنشست بالی در 1976 این سازمان بیشتر به سیاست همکاری مالی روی آورده است.
یکی از مدلهای دیگر در خصوص چارچوب امنیتی خلیج فارس کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا (CSCE) است که پیش از سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) مطرح شده است. این مدل، مدلی مناسب و مفید برای همکاری های امنیتی کشورهای حاشیه خلیج فارس می تواند باشد. در واقع پیمان 1975 هلسینکی منجر به تشکیل کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا (CSCE) و بعدها سازمان امنیت و همکاری اروپا (OSCE) شد.
پیمان هلسینکی شروعگر روندی بود که کشورهای عضو پیمان های ناتو و ورشو در کنار کشورهای بی طرف اروپا، می توانستند بدون پیش شرط کنار یکدیگر بنشینند و دربارهٔ نگرانی های امنیتی شان مصاحبه کنند.
کمیسیون امنیت و همکاری اروپا که متعاقب این پیمان شکل گرفت بر پایهٔ اصولی همچون احترام به حق حاکمیت، عدم استفاده از زور، احترام به مرزها و تمامیت ارضی، حل و فصل صلح آمیز مناقشات و عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها، به کشورهای عضو امکان داد تا دور یک میز بنشینند و با ابراز نگرانی های امنیتی خود، در خصوص راه های غیر خشونت آمیز برای حل آن ها، مصاحبه کنند.
بدین منظور تصمیم گیری در سطح کلان برای همکاریهای امنیتی باید مورد توجه قرار گیرد. اگربخواهیم بر اساس مدل CSCE پیش برویم ابتدا باید دیدارهایی با دستور کار امنیتی برقرار گردد و طرفین می توانند نگرانی های امنیتی و تهدیداتی را که احساس می کنند مطرح کنند و راهکارهایشان را برای کاهش این تهدیدات ارائه کنند و هر زمان که ممکن باشد، کمیته های فرعی مخصوصی برای مسائل پیچیده تشکیل دهند و درباره راه حلهای ممکن مذاکره کنند.
انتها، اقداماتی برای اعتماد سازی توسط یک یا همه کشورها به صورت متقارن یا نامتقارن انجام می گردد و کشورهای عضوی می توانند از جلسات یا سازمانهایی که تشکیل می دهند برای حل اختلافات و کاهش نگرانی ها و حل و فصل تعارضات و بحران ها استفاده کنند.نهایتا، وقتی اعتماد متقابل بین اعضا شکل گرفت می توان از مکانیزم هایی برای امضای توافقنامه های مرتبط با کنترل تسلیحات استفاده کرد. این، به طور بنیادی به امنیت و ثبات منطقه یاری می نماید.
ماحصل این اقدام می تواند یک فرایند موقت یا سازمان دائمی را تشکیل دهد که دستور کارهای معین و یا موردی را در دستور کار خود دارد و تماس مکرری بین اعضا وجود دارد.
اعضاء در این چارچوب امنیتی اولاً باید به این اطمینان برسند که مسائل را به وسیله جنگ حل و فصل نکنند و در ثانی در امور داخلی یکدیگر مداخله ای انجام ندهند. چارچوب امنیتی مذکور باید مبتنی بر مدل مجتمع امنیتی مورد نظر بری بوزان صرفاً متوجه امنیت خلیج فارس باشد و مستقل از سایر مناطق امنیتی باشد و اعضای آن صرفاً متمرکز بر امنیت خلیج فارس باشند و از این مکانیسم برای امور امنیتی غیرمرتبط با خلیج فارس استفاده نخواهند کرد.
چارچوب مذکور باید فراگیر باشد و ایران و عراق و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس را در بر بگیرد. هر گونه چارچوب امنیتی که کشورهایی از این حوزه را مستثنی نموده منجر به امنیت تمامی اعضاء نشده است.
در خصوص نقش آمریکا در این چارچوب امنیتی در ابتدای امر خیلی ایده آل خواهد بود که از کشورهای هم پیمان آمریکا خواسته گردد تا روابط امنیتی و نظامی خود را با آمریکا قطع کنند. این موضوع زمانی درست است که اعتمادسازی به قدر کفایت انجام شده باشد و احساس تهدید از جانب اعضاء نسبت به یکدیگر وجود نداشته باشد.در انتها هم ذکر چند نکته جهت تحقق چارچوبی فراگیر که بتواند ثبات را برای منطقه به ارمغان اورد ضروی است:
✓توجه به اصل موازنه قدرت در منطقه میان سه قدرت ایران، عراق و شورای همکاری خلیج فارس که نتیجه آن راضی بودن هر سه طیف قدرت است.
✓سیستم امنیتی باید بر صلح مثبت تأکید و توجه داشته باشد.
✓برای استقرار امنیت دائم باید از رهگذر اعتمادسازی میان اعضای منطقه خلیج فارس زمینه خروج قدرتهای برون منطقه ای از منطقه فراهم گردد.
✓سیستم مطلوب امنیتی باید مسائل منطقه ای کنونی را حل و فصل کند و با رویکرد یک جانبه گرا استمرار نیابد. چراکه متغیرهای متعددی در منطقه وجود دارند که تجزیه و تحلیل تحولات منتج از این متغیرها با هدف رویکرد امنیتی افراطی دست یافتنی نیست.
✓ایجاد یک شبکه غیررسمی از کارشناسان فنی به منظور آنالیز چالش ها و ارائه راهکارهای مؤثر برای معرفی یک دیالوگ امنیت منطقه ای حائز اهمیت است.
✓کشورهای برون منطقه ای از جمله آمریکا نباید در رقابت قومی و ژئوپلیتیکی میان ایران و عربستان سعودی جانب طرفی را بگیرند و در مقابل باید برای ایجاد تعادلی میان این دو کوشش کنند.
✓شروع گفت وگو میان ایران و شورای همکاری خلیج فارس با رویکرد کارکردی از پایین به بالا، برگزاری مجمعی منطقه ای و تقویت تدریجی آن تا تبدیل به رژیم جدید امنیت منطقه ای می تواند راهگشای مسائل این منطقه باشد.
✓مصاحبه میان اعضای منطقه می تواند از فرایند سیاسی و دیپلماتیک شروع گردد و در ادامه موضوعات امنیتی را نیز موضوع مصاحبه قرار داد. سطحی از ثبات استراتژیک میان ایران و اعضای شورای همکاری خلیج فارس برای شروع فرایند سیاسی لازم به نظر می رسد. این ثبات استراتژیک نتیجه اقدامات و سیاست های دو طرف در عراق، یمن، سوریه و لبنان است، به گونه ای که هردو طرف در صحنه عملی تقابل، به موازنه ای نسبی دست یابند تا به سوی مصاحبههای سیاسی تمایل نشان دهند.
✓نهادهای غیر دولتی که می تواند زمینه مصاحبه را فراهم آورد تشکیل گردد تا زمینه برای تسری فعالیت ها به سطح دولتی را فراهم سازد. این نهادها می توانند در زمینه های فرهنگی و آموزشی از جمله سینما، هنر، و پروژه های جامعه شهری باشد.
✓برگزاری کنفرانس توسط سازمان های غیر دولتی که خواهان همگرایی کشورهای حوزه خلیج فارس، که سازمان ها و ارگان ها را بر اساس منافع مشترک گردهم آورد.
✓کشورهای منطقه باید نگرانی های امنیتی و حوزه نفوذ یکدیگر در منطقه را درک کنند.
منبع: مجله ایرانی روابط بین الملل
منبع: خبرگزاری مهر